- فس کاردن
قهر کردن، رمیدن ۲بی اجاره وارد شدن
معنی فس کاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(فِ گِ رِ تَ)
لغت نامه دهخدا
هو کردن. هو کشیدن. دم همت گماشتن. همت کردن پیر و مرشد و یا درویش در برآمدن حاجتی. (یادداشت مؤلف). هو کردن و همت گماشتن پیری و مرشدی از اولیأاﷲ در کاری. رجوع به نفس شود
بیهوده گرداندن (بیهوده باطل)، گسیختن ساکاندن زایل کردن، باطل کردن
فین کردن
انفاق کردن، رد کردن، خارج کردن، بیرون راندن
چسبیدن، عمل ناقص تفنگ به هنگام شلیک
به هدف خوردن، اصابت کردن تصادم، مماس بودن
دمیدن
جدا شدن، گسسته شدن، نپذیرفتن، پرداخت کردن
